وضعیت حقوق انسانی - اجتماعی در کشور ما چندان خوشایند نیست، شاید برای زن ها همه چیز بدتر هم باشد. مهلک ترین آسیبی که شاهدش هستیم، قانونی بودن برخی ظلم های آشکار است که به شکل احمقانه ای ساده ترین حقوق انسانی زن را از او می گیرد، از جمله حق طلاق یا خروج از کشور یا رئیس جمهور شدن و چندین و چند حفره قانونی دیگر. گرچه در سالهای اخیر اوضاع بهتر شده اما بی تردید تا ایفای کامل حقوق اجتماعی انسان - و به تیع آن حقوق زنان - در ایران هنوز راه زیادی در پیش داریم. زن های ایرانی گرچه دیگر مظلوم یا ساکت یا ترسو نیستند، گرچه به خوبی در روند حرکات اجتماعی پیشرو و رهبرانه عمل می کنند و گرچه پرچمدار آزادی خواهی بوده و هستند، اما هنوز با فقدان نگاه پذیرنده و مناسب از سوی جامعه ای که برای قرون متمادی مردسالارانه زیسته روبرو هستند، و سهمی از مدیریت کلان کشور که هیچ، گاه سهمی در مدیریت خانه های خود هم ندارند. هنوز زیر گوش ما زنانی هستند که آرزوهای ساده کوچک رنگی خود را زیر تیرگیهای خشم از واکنش پدر یا برادر یا همسر پنهان می کنند، زنانی که لباس زنگی نمی پوشند مبادا که در کوچه های بن بست تاریک شهر مورد تعرض قرار بگیرند، زنانی که به جای بوسیده شدن شلاق خورده اند... 

برای همین هاست که زنان کشورم - گاه بی آن که خود بدانند - لبریز خشم از مردها هستند. خشمی که فرزند قرن ها و قرنها سرخوردگی و زخمی زیستن است. پس به هر بهانه ای که روز زن را تبریک بگوئیم، کار خوبی کرده ایم که اگر زنان نبودند دنیا بی شک تیره و تارتر هم بود از این که هست. بگذریم از ذهن های بیماری که با حکم های یک طرفه خود حقوق زنان را محدود کرده اند به برخی از شعاری ترین و مضحک ترین خواسته ها، من ایمان دارم در نهایت آن چه برای ما خواهد ماند کنار هم زیستن مسالمت آمیز زن و مرد به مثابه دو بال پرنده خوشبختی، به رسمت شناختن حقوق متقابل، و رخ دادن رفاقت در عین پذیرش تفاوتها خواهد بود. دیر یا زود، آتش خشم زنان هم از مردان سرد خواهد شد و ما می آموزیم دوست بداریم و دوست داشته شویم، بی آن که بخواهیم تاوان قرن ها و قرن ها اشتباه محاسباتی در جایگاه زن و مرد را از هم طلب کنیم. 

پس متبرک باد نامت زن، که غزل خلقتی. که اگر اتفاق دل انگیز تماشای لبخند تو نبود، آفتاب چه بیهوده طلوع می کرد...